مسافر کوچولو

لحظه باخبر شدن از ورود یه فرشته کوچولو

1393/7/14 22:26
174 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امید زندگیمون سلام نفس مامان و بابا

مامانی بعد اینکه تو  یه مسافرت کوچولوی شمال یه کوچولو اذیت شد و همش کمر درد داشت و یه کوچولو شک کرده بود به خودش ، تصمیم گرفت بره دکتر دقیقا تاریخ :1393/07/14

خانوم دکترم با یه ازمایش اورژانسی یه خبر خیلی خوشو بهش داد که یه فرشته کوچولوی ناز و مهربون تو راهه ......

امید مامان نمیدونی چقد از شنیدن این خبرخوشحال شدم اولش باور نمی کردم بعدا احساس کردم رو هوا دارم پرواز می کنم ،

گوشیم خاموش بود سریع از منشیش شارژشو گرفتم و به بابا علیرضازنگ زدم اونم مثل من اول تو شک بود و باور نمی کرد ولی بعدش کلی خوشحالی کرد.....

بعدشم به مادرجون و و خاله جونت زنگ زدم  مادر جون توی جلسه بود و داشت حدیث کسا میخوند همونجا برای سلامتیت کلی دعا کرد خاله جونتم که تا خبر و شنید کلی خوشحالی و گریه کرد از ذوقش...

فرداشم به مامان بزرگ مریم خبر دادم اونم کلی ذوق کرد و از پشت گوشی یه بوس برای جفتمون فرستاد

خلاصه ش که با خبر اومدنت کلی شادی برامون آوردی نفسم ....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله نیکا عسلی
17 مهر 93 23:40
مبـــــــــــــــــــــــــــارکهایشالا صحیح و سالم زمینی بشه
مامان حدیث و بابا علیرضا
پاسخ
مرسی عزیزم